❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۶۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است


نجابتنیشخندى زد و گفت :

مگر این معشوغه دلبرى میداند؟
مگر این چادرى عهد قجر عشوه هم میفهمد؟
راز صید پسران میفهمد؟
با دو جمله بتواند بکند مست دلى؟
با نگاهى همه فرهاد کند؟ همه مجنون بشوند؟
راه رفتن که کند منگ دل هر پسرى، هیچ او میداند؟
تو بگو اصلا نازى به صدایش باشد؟
چشمک پر هوسى میفهمد؟
جلوه ى تن رخ زیبا و ادا ملتفت است؟
هیچ از لذت خندیدن و مستى داند؟
تاب گیسو بلد است؟
من همش زیر لبم خندیدم؛
او چــه داند تو چگونه دل ما را بردى؟
او چــه داند که زن و گوهر هستى چــه بود؟
یاد دیدار نخستت بودم،با همه سادگى و حجب و حیا میرفتى.....
نه نگاهت به کسى،نه زدى چشمک و خنده ى بى جا، نه سخن
نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردى بود.....
نه صدایت نازک،
به همین سادگى و زیبایى!
دل من را بردى
نه فقط من بلکه خدا هم خندید
مرد اگر مرد بود..... لذتش عفت توست،چلچراغ نفسش چادر توست.....
على سلطانى وش
۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۵
رادیو عاشقی

کى میدونه آدما باید چند بار دلتنگ یه چیزى بشن
تا فراموشش کنن؟...
مثلا اگه دلتنگى برگ باشه!!!
و فراموشى پاییز،
آخر پاییز که بشه باید همه برگات بریزه و فراموش کنى
اما
میدونى!!!
من همیشه یه درخت کاجم...
نمى ریزه این دلتنگى ها از تنم...


۱۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۲۸
رادیو عاشقی

دیگَر براى داشتن کسى سماجت نمى کنم...
پرنده اى که عاشق من نباشد...
قفس هم برایش بسازم مـــــى رود...

۱۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۵
رادیو عاشقی

بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است
درد هاى پوستى کجا؟
درد دوستى کجا؟
این سماجت عجیب
پافشارى شگفت درد هاست
درد هاى آشنا
درد هاى بومى غریب
دردهاى خانگى
دردهاى کهنه لجوج
اولین قلم
حرف حرفِ درد را در دلم نوشته است
دست سرنوشت خونِ درد را با گِلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگریز خویش را  رها کنم؟
درد
رنگ و بوى غنچه دل است
پس چگونه من رنگ و بوى غنچه را زِ برگ هاى تو به توى آن جدا کنم؟
دفتر مرا دست درد مـــــى زند ورق
شعر تازه مرا درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من از چــه حرف مـــــى زنم؟
درد، حرف نیست
نام دیگَر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟


۱۱ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۲
رادیو عاشقی

نَفْس خود قربان نما در راه او
نى که خون جارى کنى درآب جوى
مولانا

۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۴
رادیو عاشقی

تو را مدام میجویم
لحظه ها،ثانیه ها،ساعت ها
تو را مدام مـــــى خواهم
روزها، عصرها، شب ها
تو را مدام مـــــى بویم
هفته ها، ماه ها، سال ها
من تا همیشه با تو ام
آنقدر که حتى زمان هم با عبور خودش عاشقى مـــــى کند
پیراهنم مـــــى داند
تا در آغوش تو پیدا مـــــى شوم
دست هایم دور تو حلقه مـــــى زنند
و من با عطر موهایت عشق مـــــى بافم
تا انگشت هایم زندگى را لمس کنند
من با تو زنده ام
کسى جز تو در من نیست
کسى جز تو با من نیست
کسى جز تو یادم نیست

۱۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۱۰
رادیو عاشقی

مـــــى شود سر به سر خداى یکدیگر نگذاریم؟
مـــــى شود مقایسه اش نکنیم؟
چــه کار به خداى هم داریم؟
میشود به خداى لاک ها چپ چپ نگاه نکنیم؟
مـــــى شود به خداى چادر مشکى ها نخندیم؟
میشود نگوییم خداى چادر مشکى ها بهتر است یا خداى مانتویى ها؟
میشود یک بار هم که شده به خداى مو رنگى ها ناسزا نگوییم؟
میشود براى خداى تسبیح به دست ها کلمه اُمل را ردیف نکنیم...
میشود به خداى آرایشى ها متلک نیاندازیم؟
میشود آنقدر نگوییم خدا را کجا باید جستجو کرد؟
امتحان کنیم یک بار هم که شده خداى همدیگر را قضاوت نکنیم...
خدا هم خسته شده آنقدر که کشیدیمش... حالش بد شده بس که هر که میگوید خدا یار من است...
نمى خواهیم تمامش کنیم...
به خداى هم دست نزنیم، جایگاهمان را یادمان رفته، نشسته ایم جاى خدا و پشت هم قضاوت میکنیم...
خدا من و تو یکــــــــى ست،اما شاید فاصله خداى من تا خداى تو یک خدا باشد...
به نماز هایى که با لاک خوانده میشود میخندیم
خدا را چــه دیدى شاید نماز او درست تَر از نماز من و توست
به گریه دختران مو بلوند در حرم و مسجدمان دهن کجى میکنیم، چــه میدانیم شاید خداى او محکم تَر از خداى ماست
ما هیچ چیز جز چهارچوب خداى خود را نمى بینیم پس به حریم خداى دیگران پا نگذاریم
به چادرى ها نخندیم ؛چادر براى یکــــــــى امنیت است و براى دیگرى خفقان...
نماز کسى را مسخره نکنیم؛ نماز براى یکــــــــى خم و راست شدن است و براى دیگرى آرامش...
میبینى خداى کسى میهمانى میدهد و شادى میکند
خداى دیگرى روى سجاده اش نشسته و طلب عفو
او خداست خداى ما هیچ سو را ول نمیکند
نه خداى مطلق چادرى هاست نه خداى مطلق مانتویى ها
نه خداى کشور هاى اسلامیت نه خداى کشور هاى مسیحى و یهودى و مابقى
او خداست هیچ کس را رها نمیکند
نه مرا نه تو را نه بقیه را
دست از سر خداى هم برداریم حکم دهنده کس دیگریست،براى هم حکم ندهیم
هر کس خدا را جایى میابد ؛کسى در نگاه پدر و مادرش، کسى در لبخند کودک سرطانى،کسى در میان مهمانى به قول خودشان فضاى مستى و راستى، کسى میان سجاده اش،کسى میان نماز با دست هاى لاک زده،کسى میان نماز شبش ، یکــــــــى در جنگ و دیگرى در صلح
خدا همه جا هست جدایش نکنیم
آخر شبها رو یک تخت همه ما را محکم به آغوش میکشد، میبوسد و شاید بگوید:
تو بنده ى منى مهم نیست چــه شکل ،چــه رنگ، چــه تیپ و چــه قیافه اى مهم این است که من دوســتت دارم
راه درست را با عملکرد درستمان نشان دهیم


۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۶
رادیو عاشقی

حتى اگر در میان مردمان این شهر شلوغ
یک نَفَر 
فقط یک نَفَر 
تو را بفهمد کافیست...

۱۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۵۱
رادیو عاشقی

پس کجایى؟
طاقت نیشخند کوه ها را ندارم،
خیلى وقت است ، آنها به هم رسیده اند...

۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۰
رادیو عاشقی

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست
 
بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست
 
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
 
حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست
 
بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
 
بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
 
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
 ناصر حامدى

۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۱
رادیو عاشقی