چشمانم غرق اشک است
سینه ام پر از حرفهاى نا گفته
نکند لال شدم...؟ فریاد زدن هم نا ممکن است
صداى ساکت عشـــق گلویم را مـــــى فشارد
قدرى آرامـــش مـــــى خواهم
کجا روم.....؟
شاید
آرامش همین نزدیکیست
زیر سقف خُـــــدا
زیر آسمان آبى و آرامش بخش
و پشت این ابر ها تو در تو
خدا منتظر من است.....