❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته» ثبت شده است

هیچوقت نمی تونستم حرفم رو مستقیم بگم

برای مستقیم حرف زدن باید حرف داشت،

باید خیلی حرف داشت

طوری که اون وسطا  سکوت نخواد حاکم بشه

حاکمیت که به سکوت بیاد  دیگه نمیشه حکومت رو ازش بگیری

اون وقت تو بهش عادت میکنی

اونقدر بهش عادت میکنی

که دیگه برای یک کلام حرف زدن هم سکوت رو ترجیح میدی

بعد کانتکت گوشیتو بالا پایین میکنی بعد از یه مکث کوتاه صفحه گوشیتو خاموش میکنی و به چایی که سرد شده خیره نگاه میکنی!!

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۰۳:۵۲
رادیو عاشقی

اون ها خطرناکن!

ولی ما اون ها رو به دیوار خونمون آویزون می کنیم

به دستمون می بندیم

حتی تو ایستگاه های قطار می ذاریم

شنیدم که میگن تو آینده روبات ها انقدر قدرتمند میشن که می تونن آدم ها رو از بین ببرن !!

اما انگار همه فراموش کردن که چند صد سال پیش چیزی اختراع شد که هر لحظه داره جون مردم رو میگیره

ساعت ها !!

ساعت های جنایتکار

ساعت های لجباز

عقربه هاشون بی ملاحظه میچرخن

با اون صدای همیشگی، تیک تاک، بنگ بنگ!

وقتی که می خوای ساعت ها زود بگذرن، جون به لبت می کنن و دیر می گذرن !!

اما وقتی که می خوای دیر بگذرن، با تموم سرعت میگذرن !!

ساعت من دیگه تیک تاک نمی کنه

چون یه روز که ساعت هفت منتظر کسی بودم و اون دیر کرد

خیلی ترسیدم که یه وقت نیاد، واسه همین باطری ساعتم رو در آوردم...

حالا دیگه ساعتم همیشه هفت رو نشون میده !

درسته که دیگه عقربه های ساعتم نمی چرخن

اما صدایی رو از لا به لای رگ هام و از ضربان قلبم می شنوم که میگه

تیک تاک ... بنگ بنگ ... تیک تاک ... بنگ بنگ ...

.

روزبه معین



۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۸
رادیو عاشقی

نمى دانم چرا...
ولى این روزها ترجیح مـــــى دهم دم نزنم 
هیچ نگویم
نه خوب نه بد
نه گلایه نه شکایت
فقط بى بهانه دستم روى کاغذهاى باطله پیچ و تاب مـــــى خورد
تمام زنهاى درونم مـــــى خواهند به یک باره بیرون بریزند روى کاغذم
درد که تمامى ندارد
دلم تنگ است
باید مسکنش را پیدا کنم
و براى من هیچ مسکنى بهتر از کاغذ و قلم نیست
این کشیدن و نوشتن ها حال دلم را خوب که نه
بهتر میکند

۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۶
رادیو عاشقی

حالم خوب است
اما
 لباس هاى سال گذشته ام درد مـــــى کند
گوشواره هایم
کفشهایم
عطرم
خستگى هاى ملال آور
غُصِه و سر درد باهم
حالم خوب است
این صداى باران درد آور است
خاطراتم که با مسکن هاى صدا خفه کن
مرده هایم را بیرون میکشند
اصلا ساعت١٢:٠٠هر شبــــم درد میکند
شب تا صبح بیداریم
گوشهایم که دیگَر صدایت را نمى شنوند
چشم هایم که نمى بینند تو را دیگَر
اشک هایم که ناگزیر مـــــى چکند به پاى عشق تو
عاشقانه هایم که خاک میخورند اینجا
گیسوانم که محتاج لمس دستانت پریشان مانده
دستان یخ کرده ام
اصلا تمام جانم درد میکند
قلبم کوبیده شده است انگار
درد میکند 
درد میکند 
درد میکند
حالم خوب است 
اما
گذشته استمرارى ام درد مـــــى کند


۱۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۰۸:۳۷
رادیو عاشقی

انگار همین دیروز بود که میگفتی بیا تا دیر نشده برای 
فردایمان نقشه بکشیم ! چه نقشه هایی ...
وای وای وای
ببین با توام ... خوب گوش کن
با اینکه رفته ای اما :
تصور اینکه نیستی مرا رنج می دهد و در کوچه پس کوچه های خاطراتم  در این غروب جمعه دلگیر ترین روزهای عمرم را سپری میکنم ..
ببین دنیا چه میکند ! ببین روزگار بازی هایش را چطور به ما دیکته میکند !
به گذشته برنمیگردم تا حسرت روزهای رفته برایم تکرار نشوند و روحم را آزار ندهند ... حالم در هر حال خوب نیست و گذشته را نیز به دست فراموشی سپرده ام !!! نمی دانم شاید آینده ای تاریک تر از گذشته داشته باشم ... از آینده حراس دارم که شاید تکراری باشد بر گذشته ام
دیوانه شدم از یک طرف تصمیم گرفته ام به گذشته فکر نکنم و طرفی هر چه به آینده فکر می کنم گذشته را سیر میکنم ... شاید به این خاطر است که حال خوبی ندارم !
پس به حرفهایم گوش کن تا دل خوش شوم که هستی :
بگویم برایت از دل تنگم که هنوز وقتی باران می بارد از شوق دیدار اشکهایم سرازیر می شوند ! انگار نمی خواهم باور کنم که نیستی ! انگار همیشه هستی ... اما برایت بگویم از سخترین لحظه هایم ... لحظه هایی که زیر باران ساعتها چشم انتظارت ماندم اما 
تاریکی مرا با خود به خواب می برد !
رفتی .. رفتی .. رفتی
کاش می ماندی و هرگز قصه وداع را برایم نمی ساختی ! 
نمی دانم در کدامین روز و در کدامین روزگار قصه ی جدایمان را نوشتند و ای کاش می توانستم بر واقعیت ها خط باطلی بکشم ....
ای کاش نمی رفتی ...
بیهوده دل مبند بر این تخت روی آب
روزی تمام اسکله ها زنگ می زنند ...

+هیچ عکس مناسبى براى وصف حالم پیدا نکردم😁
+آخیش راحت شدم نوشتن مثل خالى کردن کوه درد و غُصِه روى کاغذ میمونه✍🏻 
+مخاطب خاص داشت دقیقا😭

۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۴:۳۸
رادیو عاشقی

بیشتر ماکارانى میخوریم با ماست
دماغش ماستى میشه
اوووف همین نگاهش اسکار داره😚
بیشتر ریسک مـــــى کنم!!
بیشتر شیطونى میکنم، وقتى خوابه لباشو رژى میکنم
عین دخترا میشه😬
مـــــى خندیم و عکس دو نفره و تک نفره و هیچ نفره میگیریم💏
بیشتر بستنى خواهم خورد، بیشتر هم قیفى
دونفره....🍦🍦
بیشتر یواشکى از پشت بغلش خواهم کرد وقتى حواسش نیست😅
بیشتر پاهایش را در حوض خواهم شست
بیشتر موهاش رو نوازش میکنم
بیشتر مثل بچه گربه خودشو لوس میکنه😽
بیشتر دریا مـــــى رویم روى آب میخوابیم🏝
شیر میخورد از دور دهانش مـــــى ریزد...قشنگ نیست؟؟
کمتر دستمال دم دستش مـــــى گذارم😆
بیشتر سر چراغ قرمز پشت ترافیک از ماشین پیاده مـــــى شوم ، و رو به همه داد میزنم من الاغ این قاتل روانى رو دوست دارم🙈
بیشتر موقع پلک زدن ترکیب مژه ها قند در دلم آب خواهد کرد😍
بیشتر غذایش را در وان سرو مـــــى کنم
بیشتر وقتى خوابه نقاشیش مـــــى کنم👻
بیشتر جوراب هاى لنگه به لنگه پاش میکنم، و بیشتر پابرهنه به خیابون مـــــى زنیم😀
بیشتر از بوى نم هنگام باران لذت خواهیم برد ، بدون چتر☔️
بیشتر از دور نگاهش خواهم کرد موقع رفتن، آمدن...😵
بیشتر در شرایط سخت، عجیب در ملا عام خواهم بوسیدش...💋
بیشتر تنش را خودکارى میکنم✍🏻
بیشتر آدامس در موهایش خواهم چسباند...🤓
بیشتر روى ساق پایش شعر مـــــى نویسم...😜
بیشتر آب به هم مـــــى پاشیم جیغ مـــــى زنیم....🤗
احمق مـــــى شویم، بیشتر مـــــى رویم کمتر مـــــى آییم
بیشتر لب خون مرده خواهد شد😘💋
جاى دندون و ناخن بیشتر خواهد ماند...😝
برعکس مـــــى خوابیم😴
بیدار نمى شویم
بیشتر هرهر مـــــى خندیم، به هر کس یا هر چیز که جدى تَر است😛
بیشتر پاهایمان گلى میشود🙃
بیشتر در تونل هاى جاده چالوس جیغ مـــــى کشیم😵
بیشتر در حمام تاریک دونفره شمع روشن میکنیم😎
زیر دوش آب سرد شادمهر مـــــى خوانیم😋
بیشتر از این فکر ها مـــــى کنیم
بیشتر نقشه هاى اونطورى میکشیم
ما رد داده ایم😂

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۱:۱۰
رادیو عاشقی


خیلی راحت در چشم هایم نگاه کرد و گفت می خواهد برود.
حرفی نزدم، نه اینکه عاشقش نباشم ها...نه...  دیوانه وار دوستش داشتم.
اما باید با چشم های خودتان ببینید عشق از همان دری که وارد قلبت شده، دارد می رود، تا مثل الان من لال بشوید..
اینجور وقتها من لال می شوم.
همه ی وجودم می شود یک چشم، که با وجود ابری بودنش، تمام رفتن های معشوقش را یکجا به تماشا می نشیند..
فقط به امید اینکه شاید برود؛ تمام دنیا را بگردد ..
ببیند هیچ خانه ای گرم و نرمتر از خانه ی قلب منی که ترک کرده نبوده و نیست...😔
آن وقت دوباره برگردد و این بار آهسته در بزند، و من بی صبرانه بگویم خوش آمدی... 
بگویم می بینی؟
هیچ چیز این خانه عوض نشده ..
فقط کمی پنجره های قلبم ترک برداشته ..💔
چون وقتی می رفتی،
از همین پنجره یک دنیا تو را تماشا کردم...

۸ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۲
رادیو عاشقی

دیگَر براى داشتن کسى سماجت نمى کنم...
پرنده اى که عاشق من نباشد...
قفس هم برایش بسازم مـــــى رود...

۱۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۵
رادیو عاشقی

حتى اگر در میان مردمان این شهر شلوغ
یک نَفَر 
فقط یک نَفَر 
تو را بفهمد کافیست...

۱۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۵۱
رادیو عاشقی

‎آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود
‎تمام شد !
‎امروز با تو بودن
‎یا نبودن فرقی ندارد...
‎سیگار باشد و خیابان ...
‎من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!


۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۶
رادیو عاشقی