❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار فروغ فرخزاد» ثبت شده است

هرگز نگفتند
که زن باید عاشق باشد
و مَرد لایق ...
عشق را سانسور کردند ...!
        
من سالها جنگیدم
تا فهمیدم که بى عشق ،
نه گیسوانِ بلندم زیباست
و نه چشمانِ سیاهم ..!
                  
و نه مَردى با دستانِ زمخت
و گونه هاىِ آفتاب سوخته ،
خوشبختی ام را تضمین میکند ..!
 فروغ فرخزاد

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۶
رادیو عاشقی

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد ؛
در کوچه باد می آید 
این ابتدای ویرانیست.
 
آن روز هم که دست های تو ویران شدند,
باد می آمد...
فروغ فرخزاد


۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۳:۲۳
رادیو عاشقی

تمام شب آنجا میان سینه من کسی
ز نومیدی نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی تو را میخواست...
 فروغ فرخزاد

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۵
رادیو عاشقی

چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی ‪
‬
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
‪
‬رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
‪
‬از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
‪
‬دست مرا که ساقه سبز نوازش است
‪
‬با برگ های مرده همآغوش می کنی
‪
‬گمراه تر ز روح شرابی و دیده را‪
‬
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
‪
‬ای ماهی طلائی مرداب خون من‪
‬
خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
‪
‬تو دره بنفش غروبی که روز را‪
‬
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
‪
‬در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت‪
‬
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟
 
"فروغ فرخزاد"
۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۰
رادیو عاشقی

رادیو عاشقى
برای کفشی که
همیشه پایت را می زند
فرقی نمی کند
تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه
هر مسیری را با او
همقدم شوی
باز هم
دست آخر
به تاول های پایت می رسی
‪ ‬
آدم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند
کفشی که همیشه پایت را می زند
آدمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید
تو چه دردی را تحمل کردی
تا با او همقدم باشی.
‪ ‬
" فروغ فرخزاد"


۱۰ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۳۱
رادیو عاشقی

گر تن بدهى...
 دل ندهى کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است

گر دل بدهى... 
تن ندهى باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه ...
سراب است

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه مردم این شهر حجاب است

تن را بدهى...دل ندهى فرق ندارد
یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است

اى کاش که دلقک شده بودم نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است
فروغ فرخزاد
 


۷ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۸
رادیو عاشقی

میخزد آرام روى دفترم
دستهایم فارغ از افســــون شعر

یاد مـــــى آرم که در دستان من
روزگارى شعله میزد خون شعر

فروغ فرخزاد

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
رادیو عاشقی

نگاه کن که غم درون دیده ام 
 چگونه قطره قطره آب می شود 
 چگونه سایه سیاه سرکشم 
 اسیر دست آفتاب می شود 
 نگاه کن 
 تمام هستیم خراب می شود 
 شراره ای مرا به کام می کشد 
 مرا به اوج می برد 
 مرا به دام میکشد 
 نگاه کن 
 تمام آسمان من 
 پر از شهاب می شود 
 تو آمدی ز دورها و دورها 
 ز سرزمین عطر ها و نورها 
 نشانده ای مرا کنون به زورقی 
 ز عاجها ز ابرها، بلورها 
 مرا ببر امید دلنواز من 
 ببر به شهر شعر ها و شورها 
 به راه پر ستاره می کشانی ام 
 فراتر از ستاره می نشانی ام 
 نگاه کن 
 من از ستاره سوختم 
 لبالب از ستارگان تب شدم 
 چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل 
 ستاره چین برکه های شب شدم 
 چه دور بود پیش از این زمین ما 
 به این کبود غرفه های آسمان 
 کنون به گوش من دوباره می رسد 
 صدای تو 
 صدای بال برفی فرشتگان 
 نگاه کن که من کجا رسیده ام 
 به کهکشان به بیکران به جاودان 
 کنون که آمدیم تا به اوجها 
 مرا بشوی با شراب موجها 
 مرا بپیچ در حریر بوسه ات 
 مرا بخواه در شبان دیر پا 
 مرا دگر رها مکن 
 مرا از این ستاره ها جدا مکن 
 نگاه کن که موم شب براه ما 
 چگونه قطره قطره آب میشود 
 صراحی سیاه دیدگان من 
 به لای لای گرم تو 
 لبالب از شراب خواب می شود 
 به روی گاهواره های شعر من 
 نگاه کن 
 تو میدمی و آفتاب می شود 

فروغ فرخزاد


۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۸
رادیو عاشقی

آئینه

دکلمه شعر زیبای فروغ فرخزاد با صدای رادیو عاشقی


بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ

باورم ناید که عاقل گشته ام

گوئیا او مرده در من کاین چنین

خسته و خاموش و باطل گشته ام


هر دم از آئینه میپرسم ملول

چیستم دیگر به چشمت چیستم؟

لیک در آئینه میبینم که وای

سایه ای هم زانچه بودم نیستم


همچو آن رقاصه ی هندو به ناز

پای میکوبم ولی بر گور خویش

وه که با صد حسرت این ویرانه را

روشنی بخشیده ام از نور خویش


ره نمیجویم به سوی شهر روز

بی گمان در قعر گوری خفته ام

گوهری دارم ولی آن را ز بیم

در دل مرداب ها بنهفته ام


میرم اما نمیپرسم ز خویش

ره کجا...؟ منزل کجا...؟مقصود چیست؟

بوسه میبخشم ولی خود غافلم

کاین دل دیوانه را معبود کیست؟


او چو در من مرد ناگه هر چه بود

در نگاهم حالتی دیگر رفت

گوئیا شب با دو دست سرد خویش

روح بی تاب مرا در بر گرفت


آه... آری...این منم...اما چه سود

او که در من بود آخر نیست  نیست

میخروشم زیر لب دیوانه وار

او که در من بود آخر کیست کیست؟


فروغ فرخزاد

۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۳
رادیو عاشقی

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکــــى

و از نهایت شب حرف می زنم...

 

اگر به خانه ی من آمدی

برای من

ای مهربان!

چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ...

 

"فروغ فرخزاد"

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۰
رادیو عاشقی