❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته هاى عاشقانه» ثبت شده است

 

انتظار نوشت:

حکایت من و تو حکایت عجیبیست....

حکایت شوریدگى ،بیقرارى ، انتظار و آشوب دیدنت و ندیدنت؛ بى آنکه حتى یک بار دیده باشمت.

غُصِه عالم در دلم تلنبار میشود؛ باز هم چشمانى به راه مانده،خواب میرود در امتداد شب 

و فردا دوباره غم نبودنت و بى تابى دلم که روز به روز بیشتر میشود

.

درد عالم در من فریاد میکشد وقتى باید کنارم باشى و هم هستى و هم نیستـــــى ......

.

نگذار به نبودنت عادت کنم، من با تو این آشوب را دوست دارم، من با تو این طوفان را دوست دارم، من این بیقرارى را دوست دارم......

.

نگذار جاى خالیت پر شود.....

من با تو همه چیز را دوست دارم حتى نداشتنت را.....

حتى نبودنت را.....حتى ندیدنت را.....

تو را هنوز به عمرم ندیده ام اما

دلم براى کسى که ندیده ام تنگ است

.


۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۲
رادیو عاشقی

دلم خیس است
از لمس انتظارى قدیمى
از آهنگ ثانیه هاى نبودنت
که کنار قدم هایم
قدم مـــــى زند
تنهاییم را مـــــى تکانم در باد
و سقوط مـــــى کنم
از خانه ى خیال تو
که اتاق زخم هایش اندازه زندگى نیست

۱۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۴
رادیو عاشقی

چشم ها قادرند زندگی را زیر و رو کنند،

گاه با حرف هایشان

گاه با نگاهشان ...

وقتی حرف زیاد باشد،

درد زیاد باشد،

گوش شنیدن نباشد،

چشم ها پلک زدن را فراموش می کنند ...

خیره ماندن را شروع می کنند ...

نخوابیدن را یاد می گیرند ...

امان از خیره ماندن چشم ها ...

زمین و زمان را کن فیکون میکند ...

حرف چشم های خیره

بوی انتظار می دهد...

بوی نبودن...

بوی درد...

وحیدرضاخانى

۵ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۳۶
رادیو عاشقی

 

 

 

 

خواستند
از عشق
آغوش و بوسه را
حذف کنند
عشق
از آغوش و بوسه
حذف شد...
+موزیک پیشنهادى از شادمهر💔
+تنهاییام غمت نیست😔

 

۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۹
رادیو عاشقی

اون ها خطرناکن!

ولی ما اون ها رو به دیوار خونمون آویزون می کنیم

به دستمون می بندیم

حتی تو ایستگاه های قطار می ذاریم

شنیدم که میگن تو آینده روبات ها انقدر قدرتمند میشن که می تونن آدم ها رو از بین ببرن !!

اما انگار همه فراموش کردن که چند صد سال پیش چیزی اختراع شد که هر لحظه داره جون مردم رو میگیره

ساعت ها !!

ساعت های جنایتکار

ساعت های لجباز

عقربه هاشون بی ملاحظه میچرخن

با اون صدای همیشگی، تیک تاک، بنگ بنگ!

وقتی که می خوای ساعت ها زود بگذرن، جون به لبت می کنن و دیر می گذرن !!

اما وقتی که می خوای دیر بگذرن، با تموم سرعت میگذرن !!

ساعت من دیگه تیک تاک نمی کنه

چون یه روز که ساعت هفت منتظر کسی بودم و اون دیر کرد

خیلی ترسیدم که یه وقت نیاد، واسه همین باطری ساعتم رو در آوردم...

حالا دیگه ساعتم همیشه هفت رو نشون میده !

درسته که دیگه عقربه های ساعتم نمی چرخن

اما صدایی رو از لا به لای رگ هام و از ضربان قلبم می شنوم که میگه

تیک تاک ... بنگ بنگ ... تیک تاک ... بنگ بنگ ...

.

روزبه معین



۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۸
رادیو عاشقی

روزی گفتم می خواهم آفتابگردانت باشم و تو آفتابم شوی
گفتی باشد
 و مرا به سرزمین خود راه دادی.
در زمینت
در زیر نگاه تابانت
بارور شدم
 
همه چیز به من بخشیدی
هر آنچه خواستم را
بی چشمداشت
 در سبد آرزوهایم ریختی
و من شدم  آفتابگردان کوچکی که برای طلوع آفتاب دعا می کرد
.....
آفتابگردان تو بودن بزرگ ترین خوشبختی من بود
مرا کافی بود
اما تو بی دریغ می تابیدی و  این بار از سر مهر
کسی را به من هدیه دادی تا خوشبخت تر شوم
تا باز در ثانیه ثانیه هایم تو را بینم
 
 و او آمد تا آیتی باشد از سوی خورشید
از سوی تو
تا ما آفتابگردان تو باشیم
و در کنار هم
آفتاب را برای همه ی گل ها معنا کنیم
و آفتابگردان های دیگری بکارم.
...
آفتاب من!
سپاسگزارم
می خواهم طلوعت را...

۶ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۴:۱۷
رادیو عاشقی

آدم باید یاد بگیره که برخى اوقات باید رفت و محو شد
یا ارام ارام همچون لاکپشتى که به آرامى دور مى شود
و یا همچون خیز آهویى که در چشم بهم زدنى زندگیش را از دست یوزپلنگ تقدیر میرهاند
و به سوى سرنوشتش میگریزد...
خب عزیزان حالا که تنها شده ایم بیاید تا بگویم چه باید کرد و از غمهاى موسمى این فصول عاشقیت, رها شد...
از قول استاد محمد على بهمنى به احساساتتان بگوید که:
تنهایى ام را مى بَرَم با خود، تا در خیابان ها بچرخانم/
از من تو را مى خواهد و از تو، تنها برایش شعر مى خوانم...,
بعدش بشینین پاى صحبت سیلویا پلات که گفته:
گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که بعضی از آدم ها فقط می توانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان…!!!
همچنین در کتاب قهرمان‌ها و گورها نوشته ارنستو ساباتو (ص 39) جمله عجیبى درج شده که باید واقع بینانه باهاش برخورد کرد اون جمله اینه:
تنهایی چه دلچسب تر میشه ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺁﺩﻣﺎ، ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺘﻦ…!!!...
در هر حال عزیزانم، در زندگى ادمى گاه لحظات عجیبى وجود داره لحظات خارق العاده ایى که انسان با اگاهى کامل ترجیح میده با خودش تنها باشه...
میرسه به درجه ایى با خودت زمزمه مى کنى که:
گاهى هیچکس را نداشته باشى بهتر است، باور کن بعضیها تنهاترت مى کنند...!
بعدش به خودت میاى و اینجمله ژوان هریس مثل پژواک در گوشت میپیچد و:
ناگهان دلت مى گیرد از فاصله ى بین آنچه مى خواستى و آنچه که هستى...!...
اما دوستان در ناامیدى بسى امید است باید پرواز کرد پرندگانى که در قفس بدنیا مى ایند فکر مى کنند که پرواز، نوعى بیماریست...
قفسِ توهمات و دلخواستن هاى غیر واقعى و ماندن در عشق هاى پوشالى رو بشکنید و روح الوهى خودتون رو به پرواز در آورید،
من معتقدم همه چیز را باید به اندازه خورد، حتى غم را... چشماتون رو ببندید و بدانید که:
«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»...
تنها با یاد خدا دلها ارام مى گیرد...
"سرد شدن های یهویی"


۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۶
رادیو عاشقی

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن ... من آداب زیارت را نمی‌دانم !

نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

نگاهم روبروی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم: 
که من یک شاعر درباری‌ام ؛ مداح سلطانم...
+نمیدونم آقام قبولم کرد یا نه اخه منم آداب زیارت بلد نبودم
وقتى چشمم به گنبد و پنجره فولادش افتاد حس کردم درونم یه اتفاق برزگ افتاد
اره منم  دارم عاشق میشم عاشق دینم و واقعیت هاى مسلمون بودن،عاشق أهل بیت بودن
عاشق امام رضا بودن
+این عکس ها شد قشنگ ترین عکس هایى که به عمرم گرفتم
+هنوز هیچى نشده دلم تنگ شد ،حال و هواى بعد زیارت بــَــد حال و هوایه،حال و هواى دورى و دلتنگى 

۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۸:۴۳
رادیو عاشقی

سلام مولاى مهربانم
کاش مثل برف روى گنبد تو بودم
و آب میشد کل یخ هاى وجودم با شما
گرم میشد سردى این روزگار یخ زده
گنبدى میشد تمام تار و پودم با شما
کار از کبوتر شدن گذشته است
کاش برف بودم روى گنبدت
+یه سال گذش از اون روز دلشکستنم ، از اون روزى که روحم واسه حرمت پرمیکشید
حالا واسه شهادت منو طلبیدى 
نمیدونم چ جورى حال دلمو به زبون بیارم 
خیلى خیلى خوشحالم امام مهربونم
دارم واسه اونجا بودن ثانیه شمارى میکنم

۹ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۰۰:۰۶
رادیو عاشقی

نمى دانم چرا...
ولى این روزها ترجیح مـــــى دهم دم نزنم 
هیچ نگویم
نه خوب نه بد
نه گلایه نه شکایت
فقط بى بهانه دستم روى کاغذهاى باطله پیچ و تاب مـــــى خورد
تمام زنهاى درونم مـــــى خواهند به یک باره بیرون بریزند روى کاغذم
درد که تمامى ندارد
دلم تنگ است
باید مسکنش را پیدا کنم
و براى من هیچ مسکنى بهتر از کاغذ و قلم نیست
این کشیدن و نوشتن ها حال دلم را خوب که نه
بهتر میکند

۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۶
رادیو عاشقی