آنقدر از عشق گفتم و گفتم که شهره شهر شدم آنقدر که هر کس میخواست عاشق شود می آمد و میگفت میخواهد من الگویش باشم شدم الگوی شهر و در آخر عشق ما به خودمان هم وفا نکرد حال کجا روم؟ به که روی آورم؟ طعنه زنان بگویند هاااااااان، چه شد؟ اینهمه از عشق گفتی؟ ... بر بدی کردار تو همین بس که مرا بیگانه دهان کفتارانی ساختی که هیچگاه از با هم بودنمان دل خوشی نداشتند...