❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

اولین باران پاییز را به اولین بوسه ات می توان تشبیه کرد.
شیرین، گس و غمگین...
انگار که همین اول کار نگران خشکسالی باشند.
+حال مشوش و خرابم رو فقط این خط خطیا خوب میکنه😔


۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۹
رادیو عاشقی

 

 

 

 

 

من 
و یه قلب سرد
با
رنگ و روى زرد
عذاب رفتنت 
من
و رها نکرد
منو  میکشه یادگاریا
عذاب آوره
این جدایا
۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۱
رادیو عاشقی

من نمی دانم 
که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست

۴ موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۴:۴۷
رادیو عاشقی


محبوبم...
دنیا زوالی بیش نیست.
و آنچه از ما خواهد ماند، گورهایی ست که تنهایی را به تاریک ترین شکل ممکن نشانمان می دهد.
چراغی روشن کن و پرده ی اتاق را کنار بزن.
مردان تنها، ملوانان غمگینی اند که شب ها و در پی جایی امن، به خیابان ها می زنند.
چراغی روشن کن و با آهنگی که دوستش داشتیم به آرامی و رو به پنجره برقص.
بگذار فانوسی که از اتاق تو چشمک میزند،
ملوانان شب را از غرق شدن نجات دهد.


۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۹
رادیو عاشقی

چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی ‪
‬
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
‪
‬رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
‪
‬از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
‪
‬دست مرا که ساقه سبز نوازش است
‪
‬با برگ های مرده همآغوش می کنی
‪
‬گمراه تر ز روح شرابی و دیده را‪
‬
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
‪
‬ای ماهی طلائی مرداب خون من‪
‬
خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
‪
‬تو دره بنفش غروبی که روز را‪
‬
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
‪
‬در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت‪
‬
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟
 
"فروغ فرخزاد"
۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۰
رادیو عاشقی

آرام باش عزیز من ، آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب ، برق و بوی نمک ، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم ، چشم‌های مان را می‌بندیم ، همه جا تاریکی است
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری ، طالع می شود

۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۸
رادیو عاشقی