❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر نو» ثبت شده است

مى خندم‎ 

 به بد عهدیِّ ایام و بدِ اقبال میخندم

‎دلم خون است اما باز، با این حال میخندم

‎
قطار آرزوهایِ، محالم میرود اما


کنار ایستگاه امشب، به بغضی کال میخندم

‎
به وصلش مژده دادم حافظ و دیریست در هجران


به فال کذب او با اشک، از آن سال میخندم

‎
از آن ساعت که تن دادم به اجبار قضا یک سر


به طعم قهوه و فنجان و شوق فال میخندم

‎
منم آن آدم برفی، که یخ بسته تنش اما


به گرمای دروغینِ کلاه و شال میخندم

‎
میان دین و دل یک شب، سر عشق تو دعوا شد


دلم را بردی و دارم به این جنجال میخندم

‎
اسارت در خیال تو، چه شیرین است وقتی که


به پرواز پرستوها، منِ بی بال میخندم

‎بیان وصف تو شاید، نباشد کار من اما


به وعظ واعظانه با زبان لال میخندم

‎
تظاهر کرده ام عمری، به لبخند و نفهمیدی


که من با قلبی از اندوه مالامال میخندم

‎
دروغ آینه از تو، مرا دق داده اما من


میان مردنم گاهی، به این تمثال میخندم

‎من از اشکال می خوردن، به حکم شرع حیرانم


به این تحریم ها"ساقی"، به این اشکال میخندم..

۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۰
رادیو عاشقی


‎نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!

نمی‌بینم تو را ابری‌ست در چشم تَرم یعنی
‎سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم

فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی
‎تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم

تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی
‎نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم

اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
‎اگر ده سال برمی‌گشتم از امروز می‌دیدی

که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
‎تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن

پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی
‎نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم

اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
‎مهدی فرجی


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۳
رادیو عاشقی

کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
                                   می تابانی
بال مژگان بلندت را
                       می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
                       سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
                      از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
                      در تنم می گردد
دست ویران گر شوق
پر پرم می کند، ای غنچه رنگین پر پر....
من، در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد ،
رقص شیطانی خواهش را،
 در آتش سبز !
نور پنهانی بخشش را، در چشمه مهر !
اهتزاز ابدیت را می بینم !!
بیش از این، سوی نگاهت، نتوانم نگریست !
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست !
کاش می گفتی چیست؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
 
فریدون مشیری

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۴:۱۷
رادیو عاشقی