❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن:):

❤️🎼رادیو عاشقی🎼❤️

رادیو عاشقی
فصلم که شد کوچ میکنم به تو...

آخرین مطالب
آخرین نظرات

نَفْس خود قربان نما در راه او
نى که خون جارى کنى درآب جوى
مولانا

۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۴
رادیو عاشقی

تو را مدام میجویم
لحظه ها،ثانیه ها،ساعت ها
تو را مدام مـــــى خواهم
روزها، عصرها، شب ها
تو را مدام مـــــى بویم
هفته ها، ماه ها، سال ها
من تا همیشه با تو ام
آنقدر که حتى زمان هم با عبور خودش عاشقى مـــــى کند
پیراهنم مـــــى داند
تا در آغوش تو پیدا مـــــى شوم
دست هایم دور تو حلقه مـــــى زنند
و من با عطر موهایت عشق مـــــى بافم
تا انگشت هایم زندگى را لمس کنند
من با تو زنده ام
کسى جز تو در من نیست
کسى جز تو با من نیست
کسى جز تو یادم نیست

۱۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۱۰
رادیو عاشقی

مـــــى شود سر به سر خداى یکدیگر نگذاریم؟
مـــــى شود مقایسه اش نکنیم؟
چــه کار به خداى هم داریم؟
میشود به خداى لاک ها چپ چپ نگاه نکنیم؟
مـــــى شود به خداى چادر مشکى ها نخندیم؟
میشود نگوییم خداى چادر مشکى ها بهتر است یا خداى مانتویى ها؟
میشود یک بار هم که شده به خداى مو رنگى ها ناسزا نگوییم؟
میشود براى خداى تسبیح به دست ها کلمه اُمل را ردیف نکنیم...
میشود به خداى آرایشى ها متلک نیاندازیم؟
میشود آنقدر نگوییم خدا را کجا باید جستجو کرد؟
امتحان کنیم یک بار هم که شده خداى همدیگر را قضاوت نکنیم...
خدا هم خسته شده آنقدر که کشیدیمش... حالش بد شده بس که هر که میگوید خدا یار من است...
نمى خواهیم تمامش کنیم...
به خداى هم دست نزنیم، جایگاهمان را یادمان رفته، نشسته ایم جاى خدا و پشت هم قضاوت میکنیم...
خدا من و تو یکــــــــى ست،اما شاید فاصله خداى من تا خداى تو یک خدا باشد...
به نماز هایى که با لاک خوانده میشود میخندیم
خدا را چــه دیدى شاید نماز او درست تَر از نماز من و توست
به گریه دختران مو بلوند در حرم و مسجدمان دهن کجى میکنیم، چــه میدانیم شاید خداى او محکم تَر از خداى ماست
ما هیچ چیز جز چهارچوب خداى خود را نمى بینیم پس به حریم خداى دیگران پا نگذاریم
به چادرى ها نخندیم ؛چادر براى یکــــــــى امنیت است و براى دیگرى خفقان...
نماز کسى را مسخره نکنیم؛ نماز براى یکــــــــى خم و راست شدن است و براى دیگرى آرامش...
میبینى خداى کسى میهمانى میدهد و شادى میکند
خداى دیگرى روى سجاده اش نشسته و طلب عفو
او خداست خداى ما هیچ سو را ول نمیکند
نه خداى مطلق چادرى هاست نه خداى مطلق مانتویى ها
نه خداى کشور هاى اسلامیت نه خداى کشور هاى مسیحى و یهودى و مابقى
او خداست هیچ کس را رها نمیکند
نه مرا نه تو را نه بقیه را
دست از سر خداى هم برداریم حکم دهنده کس دیگریست،براى هم حکم ندهیم
هر کس خدا را جایى میابد ؛کسى در نگاه پدر و مادرش، کسى در لبخند کودک سرطانى،کسى در میان مهمانى به قول خودشان فضاى مستى و راستى، کسى میان سجاده اش،کسى میان نماز با دست هاى لاک زده،کسى میان نماز شبش ، یکــــــــى در جنگ و دیگرى در صلح
خدا همه جا هست جدایش نکنیم
آخر شبها رو یک تخت همه ما را محکم به آغوش میکشد، میبوسد و شاید بگوید:
تو بنده ى منى مهم نیست چــه شکل ،چــه رنگ، چــه تیپ و چــه قیافه اى مهم این است که من دوســتت دارم
راه درست را با عملکرد درستمان نشان دهیم


۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۶
رادیو عاشقی

حتى اگر در میان مردمان این شهر شلوغ
یک نَفَر 
فقط یک نَفَر 
تو را بفهمد کافیست...

۱۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۵۱
رادیو عاشقی

پس کجایى؟
طاقت نیشخند کوه ها را ندارم،
خیلى وقت است ، آنها به هم رسیده اند...

۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۰
رادیو عاشقی

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست
 
بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست
 
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
 
حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست
 
بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
 
بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
 
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
 ناصر حامدى

۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۱
رادیو عاشقی

‎آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود
‎تمام شد !
‎امروز با تو بودن
‎یا نبودن فرقی ندارد...
‎سیگار باشد و خیابان ...
‎من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!


۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۶
رادیو عاشقی

تا زنده ای
در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئــــــــــــــــــــــــــولی.....


۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۰
رادیو عاشقی

جنگل هم باشی درختانت را که ببرند
بیابان می شوی 
فکر کن زن باشی
و احساساتت را بخشکانند...


۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
رادیو عاشقی

زن عشق مـــــى کارد و کینه درو میکند...
دیه اش نصف دیه ى توست و مجازات زنایش با تو برابر...
مـــــى تواند تنها یک همسر داشته باشد؛
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستى...
براى ازدواجش در هر سنى اجازه ولى لازم است؛
و تو هر زمانى بخواهى به لطف قانونگذار مـــــى توانى ازدواج کنى
در محبسى به نام بکارت زندانى است و تو.....
او کتک مـــــى خورد و تو محاکمه نمى شوى...
او مـــــى زاید و تو براى فرزندش نام انتخاب مـــــى کنى...
او درد مـــــى کشد و تو نگرانى که کودک دختر نباشد...
او بى خوابى مى کشد و تو خواب حوریان بهشتى را میبینى...
او مادر مـــــى شود و همه مـــــى پرسند نام پدر...
او هر روز متولد مـــــى شود
هر روز عاشق میشود
مادر مـــــى شود
پیر مـــــى شود
و مـــــى میرد
و قرن هاست که او عشق مـــــى کارد و کینه درو میکند...

چرا که در چین و شیار هاى صورت مردش به جاى گذشت زمان جوانى بر باد رفته اش را مـــــى بیند
و در قدم هاى لرزان مردش، گام هاى شتابزده جوانى براى رفتن...
و درد هاى منقطع قلب مرد، سینه اى را به یاد مـــــى آورد که تهى از دل بوده
و پیرى مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مـــــى کند
و اینها همه کینه است که کاشته مـــــى شود در قلب مالامال از درد



۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۵۸
رادیو عاشقی